معنی فارسی cognisably

B1

به گونه‌ای که قابل شناسایی یا درک باشد.

In a manner that can be understood or recognized.

example
معنی(example):

از لحاظ قابل درک، نتایج آزمایش روند روشنی را نشان داد.

مثال:

Cognisably, the results of the experiment showed a clear trend.

معنی(example):

این تغییرات به‌طور قابل درکی برای جامعه مفید بود.

مثال:

The changes were cognisably beneficial for the community.

معنی فارسی کلمه cognisably

: معنی cognisably به فارسی

به گونه‌ای که قابل شناسایی یا درک باشد.