معنی فارسی cohibitive

B2

محدودکننده، واژه‌ای که برای توصیف چیزهایی به کار می‌رود که مانع از انجام کاری می‌شوند.

Restricting or limiting; something that prevents or discourages action.

example
معنی(example):

هزینه‌های بالا می‌تواند مانعی برای بسیاری از خانواده‌ها باشد.

مثال:

The high costs can be cohibitive for many families.

معنی(example):

به دلیل مقررات دست و پاگیر، پروژه به تأخیر افتاد.

مثال:

Due to cohibitive regulations, the project was delayed.

معنی فارسی کلمه cohibitive

: معنی cohibitive به فارسی

محدودکننده، واژه‌ای که برای توصیف چیزهایی به کار می‌رود که مانع از انجام کاری می‌شوند.