معنی فارسی combinable
B1قابل ترکیب، چیزی که میتوان آن را با چیز دیگری ترکیب کرد.
Referring to items that can be combined with others.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این قطعات قابل ترکیب هستند تا مدلهای مختلفی ایجاد کنند.
مثال:
The parts are combinable to create different models.
معنی(example):
این مواد غذایی در انواع مختلف غذاها قابل ترکیب هستند.
مثال:
These ingredients are combinable in various dishes.
معنی فارسی کلمه combinable
:
قابل ترکیب، چیزی که میتوان آن را با چیز دیگری ترکیب کرد.