معنی فارسی combinably
B1به صورت جمعی و ترکیبی عمل کردن یا عمل کردن به گونهای که چند چیز بهطور همزمان با هم ترکیب شوند.
In a manner that allows for combination with others.
- ADVERB
example
معنی(example):
این دو ماده شیمیایی میتوانند بهطور ترکیبی یک ماده جدید تشکیل دهند.
مثال:
The two chemicals can combinably form a new substance.
معنی(example):
آنها میتوانند بهطور ترکیبی برای دستیابی به نتایج بهتر همکاری کنند.
مثال:
They can combinably work together to achieve better results.
معنی فارسی کلمه combinably
:
به صورت جمعی و ترکیبی عمل کردن یا عمل کردن به گونهای که چند چیز بهطور همزمان با هم ترکیب شوند.