معنی فارسی comfortlessly
B1حالت یا کیفیت در عدم داشتن راحتی؛ احساس نارضایتی یا سختی.
In a manner that lacks comfort.
- ADVERB
example
معنی(example):
او شب را بدون راحتی بر روی زمین سخت گذراند.
مثال:
He spent the night comfortlessly on the hard floor.
معنی(example):
او مجبور بود بیراحتی منتظر اعلام پروازش باشد.
مثال:
She had to wait comfortlessly for her flight to be announced.
معنی فارسی کلمه comfortlessly
:
حالت یا کیفیت در عدم داشتن راحتی؛ احساس نارضایتی یا سختی.