معنی فارسی commeasurable

B2

قابل اندازه‌گیری، به گونه‌ای که می‌تواند به آسانی محاسبه یا ارزیابی شود.

Able to be measured or assessed quantitatively.

example
معنی(example):

فاصله می‌تواند با استفاده از یک خط‌کش اندازه‌گیری شود.

مثال:

The distance can be commeasurable using a ruler.

معنی(example):

تأثیر او بر پروژه بر اساس نتایج قابل اندازه‌گیری است.

مثال:

Her impact on the project is commeasurable by the results.

معنی فارسی کلمه commeasurable

: معنی commeasurable به فارسی

قابل اندازه‌گیری، به گونه‌ای که می‌تواند به آسانی محاسبه یا ارزیابی شود.