معنی فارسی comminute

B2

خرد کردن، به معنای کاهش اندازه یا مقدار یک چیز به قطعات کوچکتر.

To break something into smaller parts or pieces.

example
معنی(example):

آن‌ها باید قبل از پاره کردن، اسناد را خرد کنند.

مثال:

They will need to comminute the documents before shredding them.

معنی(example):

خرد کردن اطلاعات حساس اهمیت دارد.

مثال:

It’s important to comminute sensitive information.

معنی فارسی کلمه comminute

: معنی comminute به فارسی

خرد کردن، به معنای کاهش اندازه یا مقدار یک چیز به قطعات کوچکتر.