معنی فارسی commiseratively
B2به طور همدردانه، به شیوهای که نشاندهنده همدردی و دلسوزی باشد.
In a manner that expresses sympathy or compassion.
- ADVERB
example
معنی(example):
او درباره از دست دادن شغلش به طور همدردانه با او صحبت کرد.
مثال:
She spoke commiseratively to him about his job loss.
معنی(example):
دوستان گرد آمدند و به طور همدردانه مشکلات خود را بحث کردند.
مثال:
The friends gathered and commiseratively discussed their struggles.
معنی فارسی کلمه commiseratively
:
به طور همدردانه، به شیوهای که نشاندهنده همدردی و دلسوزی باشد.