معنی فارسی committment

B2

پیوستگی یا تعهد به انجام کاری یا پیروی از یک هدف.

The state or quality of being dedicated to a cause or activity.

example
معنی(example):

تعهد او به تیم در کار سختش مشهود بود.

مثال:

Her commitment to the team was evident in her hard work.

معنی(example):

ایجاد یک تعهد نیاز به بررسی دقیق دارد.

مثال:

Making a commitment requires careful consideration.

معنی فارسی کلمه committment

: معنی committment به فارسی

پیوستگی یا تعهد به انجام کاری یا پیروی از یک هدف.