معنی فارسی committible

B1

امری که می‌توان به آن تعهد کرد یا به انجام آن متعهد شد.

Something that can be committed to or engaged in.

example
معنی(example):

این وظیفه توسط رهبر تیم قابل تعهد شناخته شد.

مثال:

The task was deemed committible by the team leader.

معنی(example):

فقط پروژه‌های قابل تعهد برای تأمین مالی تأیید می‌شوند.

مثال:

Only committible projects are approved for funding.

معنی فارسی کلمه committible

: معنی committible به فارسی

امری که می‌توان به آن تعهد کرد یا به انجام آن متعهد شد.