معنی فارسی commonplaceness
B1شایع بودن، کیفیت یا حالت عادی و معمول بودن یک چیز.
The quality of being commonplace or ordinary.
- NOUN
example
معنی(example):
شایع بودن اظهارات او باعث شد که به راحتی فراموش شوند.
مثال:
The commonplaceness of his remarks made them easily forgotten.
معنی(example):
شایع بودن روالهای روزمره میتواند برای برخی تسکیندهنده باشد.
مثال:
The commonplaceness of daily routines can be comforting for some.
معنی فارسی کلمه commonplaceness
:
شایع بودن، کیفیت یا حالت عادی و معمول بودن یک چیز.