معنی فارسی commoving
B2به حرکتی که احساسات را برانگیزد اشاره دارد.
Evoking strong emotional reactions.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
صحنهی به حرکت درآورنده همه را در اشک گذاشت.
مثال:
The commoving scene left everyone in tears.
معنی(example):
او داستانی به حرکت درآورنده دربارهی مادربزرگش به اشتراک گذاشت.
مثال:
She shared a commoving story about her grandmother.
معنی فارسی کلمه commoving
:
به حرکتی که احساسات را برانگیزد اشاره دارد.