معنی فارسی commulative
B2به کارهایی اشاره دارد که با هم جمع میشوند یا خروجی کلی را ایجاد میکنند.
Relating to actions or effects that accumulate together.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تلاشهای جمعی او به نتایج قابل توجهی منجر شد.
مثال:
Her commulative efforts led to significant results.
معنی(example):
اثر جمعی کار تیمی میتواند بسیار قدرتمند باشد.
مثال:
The commulative effect of teamwork can be very powerful.
معنی فارسی کلمه commulative
:
به کارهایی اشاره دارد که با هم جمع میشوند یا خروجی کلی را ایجاد میکنند.