معنی فارسی completively
B1به طور کامل انجام دادن یا تکمیل کردن یک وظیفه یا کار.
In a complete manner, thoroughly or fully.
- ADVERB
example
معنی(example):
او کار را به طور کامل و به موقع انجام داد.
مثال:
She completed the task completively and on time.
معنی(example):
او به طور کامل به پروژه نزدیک شد تا از پوشش هر جزئی اطمینان حاصل کند.
مثال:
He approached the project completively to ensure every detail was covered.
معنی فارسی کلمه completively
:
به طور کامل انجام دادن یا تکمیل کردن یک وظیفه یا کار.
