معنی فارسی complexional
B1وابسته به رنگ و نوع پوست، معمولاً برای توصیف ویژگیهای ظاهری استفاده میشود.
Relating to the color, tone, or quality of the skin.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تغییرات رنگ پوست او نشان میداد که چیزی اشتباه است.
مثال:
Her complexional changes indicated something was wrong.
معنی(example):
تفاوتهای رنگ پوست را میتوان به عوامل مختلف نسبت داد.
مثال:
The complexional differences can be attributed to various factors.
معنی فارسی کلمه complexional
:
وابسته به رنگ و نوع پوست، معمولاً برای توصیف ویژگیهای ظاهری استفاده میشود.