معنی فارسی complimentarily

B1

به طور تعریفی، به عنوان یک نشانه مثبت و تشویق.

In a manner that offers praise.

example
معنی(example):

او به طور تعارفی در طول جلسه به مشارکت‌های او اشاره کرد.

مثال:

He complimentarily acknowledged her contributions during the meeting.

معنی(example):

آنها به طور تعارفی صحبت کردند تا همکاری را تقویت کنند.

مثال:

They spoke complimentarily to foster collaboration.

معنی فارسی کلمه complimentarily

: معنی complimentarily به فارسی

به طور تعریفی، به عنوان یک نشانه مثبت و تشویق.