معنی فارسی complimentariness

B1

ویژگی یا حالت تعریف‌ کردن و ستایش کردن، به ویژه در تعاملات اجتماعی.

The quality of being complimentary.

example
معنی(example):

تعریف‌گری نظرات او به خوبی از سوی گروه مورد استقبال قرار گرفت.

مثال:

The complimentariness of her comments was well received by the group.

معنی(example):

او به خاطر تعریف‌گری‌اش در بحث‌ها شناخته شده بود.

مثال:

He was known for his complimentariness in discussions.

معنی فارسی کلمه complimentariness

: معنی complimentariness به فارسی

ویژگی یا حالت تعریف‌ کردن و ستایش کردن، به ویژه در تعاملات اجتماعی.