معنی فارسی complotted
B2کشیدن طرح و نقشه برای انجام کار خاص.
To have devised or planned something.
- VERB
example
معنی(example):
آنها یک طرح برای بهبود کار خود کشیده بودند.
مثال:
They complotted a scheme to improve their work.
معنی(example):
تیم طریقهای را برای ارائهٔ مؤثر ایدههای خود ترسیم کرد.
مثال:
The team complotted how to present their ideas effectively.
معنی فارسی کلمه complotted
:
کشیدن طرح و نقشه برای انجام کار خاص.