معنی فارسی comptly

B1

به شکل مرتب و منظم، به طوری که نظم و ترتیب را نشان دهد.

In an orderly manner; arranged neatly.

example
معنی(example):

او به طور مرتب برای مصاحبه شغلی لباس پوشید.

مثال:

He dressed comptly for the job interview.

معنی(example):

او فایل‌ها را به طور مرتب در کمد سازماندهی کرد.

مثال:

She organized the files comptly in the cabinet.

معنی فارسی کلمه comptly

: معنی comptly به فارسی

به شکل مرتب و منظم، به طوری که نظم و ترتیب را نشان دهد.