معنی فارسی concentrically
B2به صورت هممرکز، اشاره به آرایش اشیاء یا اشکالی که در اطراف یک مرکز قرار دارند.
In a manner that is arranged in concentric circles around a common center.
- ADVERB
example
معنی(example):
حلقهها به صورت هممرکز در اطراف مجسمه چینش شده بودند.
مثال:
The rings were arranged concentrically around the statue.
معنی(example):
گیاهان به صورت هممرکز رشد میکنند تا حداکثر نور خورشید را جذب کنند.
مثال:
Plants grow concentrically to maximize sunlight exposure.
معنی فارسی کلمه concentrically
:
به صورت هممرکز، اشاره به آرایش اشیاء یا اشکالی که در اطراف یک مرکز قرار دارند.