معنی فارسی concentricate
B1هممرکز کردن، عملی است که در آن اشکالی در یک مرکز مشترک قرار میگیرند.
To arrange in concentric circles or shapes sharing a common center.
- VERB
example
معنی(example):
برای هممرکز کردن دایرهها، اطمینان حاصل کنید که مرکز مشترکی داشته باشند.
مثال:
To concentricate the circles, ensure they share a common center.
معنی(example):
هنرمندان اغلب طراحیهای خود را به صورت هممرکز برای تأثیر بصری بیشتر درمیآورند.
مثال:
Artists often concentricate their designs for visual impact.
معنی فارسی کلمه concentricate
:
هممرکز کردن، عملی است که در آن اشکالی در یک مرکز مشترک قرار میگیرند.