معنی فارسی concretising
B1فرایند مشخص کردن یا به وضوح درآوردن یک ایده یا مفهوم.
The act of making something more specific or definite.
- verb
verb
معنی(verb):
To make concrete, substantial, real, or tangible; to represent or embody a concept through a particular instance or example.
example
معنی(example):
مشخص کردن جزئیات پروژه بیشتر از چیزی که انتظار می‌رفت طول کشید.
مثال:
Concretising the project details took longer than expected.
معنی(example):
او امسال بر روی مشخص کردن اهدافش تمرکز کرده است.
مثال:
She is focused on concretising her goals this year.
معنی فارسی کلمه concretising
:
فرایند مشخص کردن یا به وضوح درآوردن یک ایده یا مفهوم.
