معنی فارسی concumbency

B1

وضعیت همخوابگی که می‌تواند شامل حقوق و مسئولیت‌ها باشد.

The state of being in a concubine relationship, often with certain rights.

example
معنی(example):

همخوابگی در جوامع باستانی معمولاً به صورت قانونی شناخته می‌شد.

مثال:

Concumbency in ancient societies was often recognized legally.

معنی(example):

حقوق همخوابگی در فرهنگ‌های مختلف به طور قابل توجهی متفاوت بود.

مثال:

The rights of concumbency varied significantly across different cultures.

معنی فارسی کلمه concumbency

: معنی concumbency به فارسی

وضعیت همخوابگی که می‌تواند شامل حقوق و مسئولیت‌ها باشد.