معنی فارسی conglobulating

B1

عمل یا فرآیند به هم پیوستن اجزا.

The act of forming into a mass or group.

verb
معنی(verb):

To be collected into a compact round mass.

example
معنی(example):

فرآیند به هم پیوستن مواد چندین ساعت به طول انجامید.

مثال:

The process of conglobulating the materials took several hours.

معنی(example):

آنها در حال به هم پیوستن عناصر هستند تا یک راه‌حل کارآمدتر ایجاد کنند.

مثال:

They are conglobulating the elements to create a more efficient solution.

معنی فارسی کلمه conglobulating

: معنی conglobulating به فارسی

عمل یا فرآیند به هم پیوستن اجزا.