معنی فارسی congruently

B1

به معنای به طور هماهنگ یا به صورت یکسان انجام شدن.

In a manner that is consistent or in agreement with something else.

example
معنی(example):

دو خط به طور هماهنگ تقاطع می‌کنند.

مثال:

The two lines intersect congruently.

معنی(example):

آنها به طور هماهنگ به سمت یک هدف مشترک کار می‌کنند.

مثال:

They work congruently towards a common goal.

معنی فارسی کلمه congruently

: معنی congruently به فارسی

به معنای به طور هماهنگ یا به صورت یکسان انجام شدن.