معنی فارسی connaturalness

B1

طبیعی بودن، ویژگی یا حالت ذاتی و فطری بودن در یک زمینه خاص.

The quality of being innate and natural.

example
معنی(example):

طبیعی بودن استعداد او برای موسیقی از سنین پایین واضح بود.

مثال:

The connaturalness of her talent for music was evident from a young age.

معنی(example):

طبیعی بودن دوستی‌شان باعث شد که سال‌ها ادامه یابد.

مثال:

The connaturalness of their friendship made it last for many years.

معنی فارسی کلمه connaturalness

: معنی connaturalness به فارسی

طبیعی بودن، ویژگی یا حالت ذاتی و فطری بودن در یک زمینه خاص.