معنی فارسی connivant

B1

همدست، کسی که به طور پنهانی در یک اقدام ناپسند مشارکت می‌کند.

A person who secretly or covertly cooperates in wrongdoing.

example
معنی(example):

احزاب همدست یک توافق مخفی کردند.

مثال:

The connivant parties made a secret agreement.

معنی(example):

رفتار همدست او شک و شبهه ایجاد کرد.

مثال:

Her connivant behavior raised suspicion.

معنی فارسی کلمه connivant

: معنی connivant به فارسی

همدست، کسی که به طور پنهانی در یک اقدام ناپسند مشارکت می‌کند.