معنی فارسی connivantly

B1

به صورت همدستانه، به طور مخفی و با نیت اکنونی بودن.

In a secretive or conspiratorial manner.

example
معنی(example):

آن‌ها به طور پنهانی فرار خود را از این موقعیت برنامه‌ریزی کردند.

مثال:

They connivantly planned their escape from the situation.

معنی(example):

او به طور پنهانی عمل کرد تا به اهدافش برسد.

مثال:

He acted connivantly to achieve his goals.

معنی فارسی کلمه connivantly

: معنی connivantly به فارسی

به صورت همدستانه، به طور مخفی و با نیت اکنونی بودن.