معنی فارسی connivent

B2

به معنای نزدیک و در کنار هم رشد کردن یا قرار گرفتن.

Having parts that are close together, especially when referring to leaves or branches.

example
معنی(example):

برگ‌های هم‌پوشان این گیاه به هم نزدیک رشد کردند.

مثال:

The connivent leaves of the plant grew closely together.

معنی(example):

ما میوه‌های زیادی که به هم چسبیده بودند را روی درخت مشاهده کردیم.

مثال:

We observed numerous connivent fruits clustered on the tree.

معنی فارسی کلمه connivent

: معنی connivent به فارسی

به معنای نزدیک و در کنار هم رشد کردن یا قرار گرفتن.