معنی فارسی connivently

B1

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده همکاری و کنش پنهانی باشد.

In a manner that indicates cooperation in secret wrongdoing.

example
معنی(example):

او به طور همکارانه با طرح فریب دادن دیگران موافقت کرد.

مثال:

He connivently agreed to the plan to deceive others.

معنی(example):

آنها به صورت همکارانه حقیقت را از والدینشان پنهان کردند.

مثال:

They connivently hid the truth from their parents.

معنی فارسی کلمه connivently

: معنی connivently به فارسی

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده همکاری و کنش پنهانی باشد.