معنی فارسی conscienceless

B2

عدم وجود وجدان، به معنای بی‌احساس یا بی‌گناه بودن.

Lacking a conscience; not feeling remorse for wrongdoing.

example
معنی(example):

عملکرد بی‌وجدان او منجر به آسیب به بسیاری شد.

مثال:

His conscienceless actions led to harm for many.

معنی(example):

یک فرد بی‌وجدان ممکن است احساس گناه نسبت به کارهای نادرست خود نداشته باشد.

مثال:

A conscienceless person may not feel guilt for their wrongdoings.

معنی فارسی کلمه conscienceless

: معنی conscienceless به فارسی

عدم وجود وجدان، به معنای بی‌احساس یا بی‌گناه بودن.