معنی فارسی consciencelessly
B2به طور بیوجدان، بدون توجه به عواقب یا احساسات دیگران.
In a manner that demonstrates a lack of conscience or moral principles.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور بیوجدان عمل کرد وقتی که در بازی تقلب کرد.
مثال:
She acted consciencelessly when she cheated in the game.
معنی(example):
او با دیگران بهطور بیوجدان رفتار کرد، بدون اینکه به احساسات آنها اهمیتی بدهد.
مثال:
He treated others consciencelessly, without any care for their feelings.
معنی فارسی کلمه consciencelessly
:
به طور بیوجدان، بدون توجه به عواقب یا احساسات دیگران.