معنی فارسی consistible
B1قابل سازگاری یا توافق، به معنای توانایی تناسب یا هماهنگی.
Able to be made consistent or compatible.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این ماده تحت شرایط مختلف قابلیت توافق را دارد.
مثال:
The material is consistible under various conditions.
معنی(example):
این نظریه با یافتههای تحقیقاتی کنونی سازگار است.
مثال:
The theory is consistible with current research findings.
معنی فارسی کلمه consistible
:
قابل سازگاری یا توافق، به معنای توانایی تناسب یا هماهنگی.