معنی فارسی consolement
B1عملی که در آن تسلی یا آرامش به شخصی داده میشود.
The act of providing comfort or solace.
- NOUN
example
معنی(example):
او پس از از دست دادن حیوان خانگیاش تسلی داد.
مثال:
She provided consolement after the loss of his pet.
معنی(example):
تسلیدادن معمولاً در زمانهای دشوار ضروری است.
مثال:
Consolement is often needed during difficult times.
معنی فارسی کلمه consolement
:
عملی که در آن تسلی یا آرامش به شخصی داده میشود.