معنی فارسی conspissate

C1

غلیظ کردن یا فشرده کردن یک ماده برای افزایش ساختار آن.

To thicken or make denser.

example
معنی(example):

هنرمند از رنگی غلیظ برای برجسته‌سازی بافت منظره استفاده کرد.

مثال:

The artist used thick paint to conspissate the texture of the landscape.

معنی(example):

سرآشپز سعی کرد سس را غلیظ کند تا طعمی غنی‌تر به دست آورد.

مثال:

The chef tried to conspissate the sauce for a richer flavor.

معنی فارسی کلمه conspissate

: معنی conspissate به فارسی

غلیظ کردن یا فشرده کردن یک ماده برای افزایش ساختار آن.