معنی فارسی constantinopolitan
B2مربوط به کنستانتینوپل، به ویژه در زمینه فرهنگ و تاریخ.
Relating to the city of Constantinople, especially regarding its culture and history.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
فرهنگ کنستانتینی از نظر تنوع و تاریخ غنی بود.
مثال:
The constantinopolitan culture was rich in diversity and history.
معنی(example):
او در حین سفرهایش به معماری کنستانتینی پرداخت.
مثال:
He studied the constantinopolitan architecture during his travels.
معنی فارسی کلمه constantinopolitan
:
مربوط به کنستانتینوپل، به ویژه در زمینه فرهنگ و تاریخ.
