معنی فارسی constatory
B2مواردی که تأیید یا تصدیق میکنند، اغلب در زمینهای رسمی یا علمی.
Serving to affirm or confirm; asserting a fact or truth.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت تأییدی بیانیههای او نشاندهنده تخصص او بود.
مثال:
The constatory nature of her statements indicated her expertise.
معنی(example):
نکات تأییدی او در طول جلسه مورد قدردانی قرار گرفت.
مثال:
His constatory remarks during the meeting were appreciated.
معنی فارسی کلمه constatory
:
مواردی که تأیید یا تصدیق میکنند، اغلب در زمینهای رسمی یا علمی.