معنی فارسی constrictive

B2

تنگ‌کننده، به معنای محدود کردن یا فشردن.

Serving to constrain or restrict; inhibitive.

example
معنی(example):

پیراهن دور شانه‌هایم احساس تنگی می‌کرد.

مثال:

The shirt felt constrictive around my shoulders.

معنی(example):

باورهای تنگ‌نظرانه او باعث شد که نتواند سازگار شود.

مثال:

His constrictive beliefs made it hard for him to adapt.

معنی فارسی کلمه constrictive

: معنی constrictive به فارسی

تنگ‌کننده، به معنای محدود کردن یا فشردن.