معنی فارسی consularity
B1مجموعه فعالیتهای کنسول و کنسولگری که به ارتباطات کشورها و شهروندان آنها کمک میکند.
The state or condition of being a consul.
- NOUN
example
معنی(example):
کنسولگری این کشور در سالهای اخیر رشد کرده است.
مثال:
The consularity of the nation has grown over the years.
معنی(example):
کنسولگری به تقویت روابط دیپلماتیک کمک میکند.
مثال:
The consularity serves to strengthen diplomatic relations.
معنی فارسی کلمه consularity
:
مجموعه فعالیتهای کنسول و کنسولگری که به ارتباطات کشورها و شهروندان آنها کمک میکند.