معنی فارسی contagioned
B1مبتلا کردن، به معنای انتقال یک بیماری یا عفونت به دیگران.
To spread a disease or infection to others.
- VERB
example
معنی(example):
پزشک توضیح داد که چگونه ویروس تمام جامعه را مبتلا کرده است.
مثال:
The doctor explained how the virus had contagioned the entire community.
معنی(example):
آلودگی موجب ابتلای چندین گونه در این منطقه شده است.
مثال:
The contamination has contagioned several species in the area.
معنی فارسی کلمه contagioned
:
مبتلا کردن، به معنای انتقال یک بیماری یا عفونت به دیگران.