معنی فارسی contermine

B1

هم‌زمان کردن یا ترکیب کردن تلاش‌ها یا پروژه‌ها.

To combine or synchronize efforts or projects.

example
معنی(example):

برای هم‌زمان کردن این دو پروژه، به یک رویکرد یکپارچه نیاز داریم.

مثال:

To contermine the two projects, we need a unified approach.

معنی(example):

آنها تلاش کردند تا تلاش‌های خود را برای حداکثر تأثیر هم‌زمان کنند.

مثال:

They attempted to contermine their efforts for maximum impact.

معنی فارسی کلمه contermine

: معنی contermine به فارسی

هم‌زمان کردن یا ترکیب کردن تلاش‌ها یا پروژه‌ها.