معنی فارسی conterminously
B2به معنای یکپارچگی در مرز یا ویژگیهایی که بهطور همزمان با هم وجود دارند.
In a manner that describes two or more things sharing a common boundary or being contiguous.
- ADVERB
example
معنی(example):
این دو کشور دارای مرزی بهطور همزمان مشخص شده هستند.
مثال:
The two countries share a conterminously defined border.
معنی(example):
ایالتها بهطور همزمان الگوهای آب و هوایی یکسانی را تجربه کردند.
مثال:
The states conterminously experienced the same weather patterns.
معنی فارسی کلمه conterminously
:
به معنای یکپارچگی در مرز یا ویژگیهایی که بهطور همزمان با هم وجود دارند.