معنی فارسی contiguities

B2

پیوندها یا ارتباطات نزدیک بین اشیاء یا مکان‌ها.

The state of being in contact or proximity.

example
معنی(example):

پیوندهای بین دو کشور سفر آسانی را امکان‌پذیر می‌سازد.

مثال:

The contiguities between the two countries allow for easy travel.

معنی(example):

پژوهشگر پیوندهای رویدادهای تاریخی را بررسی کرد.

مثال:

The researcher studied the contiguities of historical events.

معنی فارسی کلمه contiguities

: معنی contiguities به فارسی

پیوندها یا ارتباطات نزدیک بین اشیاء یا مکان‌ها.