معنی فارسی contingentness
B2وابستگی، حالتی که چیزها بر اساس وقوع یا عدم وقوع شرایط خاص به یکدیگر وابسته میشوند.
The state of being contingent or dependent on certain conditions.
- NOUN
example
معنی(example):
موفقیت پروژه به وابستگی توافق بستگی دارد.
مثال:
The success of the project is dependent on the contingentness of the agreement.
معنی(example):
وابستگی گاهی اوقات میتواند عدم قطعیت در برنامهها ایجاد کند.
مثال:
Contingentness can sometimes create uncertainty in plans.
معنی فارسی کلمه contingentness
:
وابستگی، حالتی که چیزها بر اساس وقوع یا عدم وقوع شرایط خاص به یکدیگر وابسته میشوند.