معنی فارسی contrapuntally
C2به شیوهای که ملودیها در هم تنیده و همزمان اجرا میشوند.
In a manner that involves the combination of distinct melodies in musical practice.
- ADVERB
example
معنی(example):
این قطعه به صورت دوگانگیساز نوشته شده بود و ملودیها را به طرز زیبایی در هم تنیده است.
مثال:
The piece was written contrapuntally, intertwining melodies beautifully.
معنی(example):
او اغلب موسیقی را به صورت دوگانگیساز تنظیم میکرد تا پیچیدگی آن را افزایش دهد.
مثال:
He frequently arranged music contrapuntally to enhance its complexity.
معنی فارسی کلمه contrapuntally
:
به شیوهای که ملودیها در هم تنیده و همزمان اجرا میشوند.