معنی فارسی contrastively
B2بهگونهای که تفاوتها و تمایزها بین چیزها مشخصتر شود.
In a manner that emphasizes the differences or contrasts.
- ADVERB
example
معنی(example):
او مفاهیم را به طور متضاد توضیح داد تا معانی آنها را روشن کند.
مثال:
She explained the concepts contrastively to clarify their meanings.
معنی(example):
این اثر هنری به صورت متضاد طراحی شده است تا ویژگیهای آن را برجسته کند.
مثال:
The artwork was designed contrastively to highlight its features.
معنی فارسی کلمه contrastively
:
بهگونهای که تفاوتها و تمایزها بین چیزها مشخصتر شود.