معنی فارسی contrastingly
B2به طور متضاد، به گونهای که تفاوتها و اختلافات میان دو یا چند موضوع مشخص باشد.
In a way that emphasizes the differences between two or more things.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور متضاد با دوستش صحبت کرد و نظرات متفاوتشان را برجسته کرد.
مثال:
She spoke contrastingly to her friend, highlighting their different opinions.
معنی(example):
دو تیم به صورت متضاد بازی کردند، یکی به صورت تهاجمی و دیگری به صورت تدافعی.
مثال:
The two teams played contrastingly, with one being aggressive and the other defensive.
معنی فارسی کلمه contrastingly
:
به طور متضاد، به گونهای که تفاوتها و اختلافات میان دو یا چند موضوع مشخص باشد.