معنی فارسی controllingly
B1به روش و سبکی که در آن فرد میخواهد بر روی دیگران یا وضعیتها کنترل داشته باشد.
In a manner that seeks to exert control over a situation or other people.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور کنترلکننده صحبت کرد و سعی داشت هر جزئیاتی را مدیریت کند.
مثال:
She spoke controllingly, trying to manage every detail.
معنی(example):
طرز برخورد کنترلکننده او باعث شد که دیگران نتوانند مشارکت کنند.
مثال:
His controllingly attitude made it hard for others to contribute.
معنی فارسی کلمه controllingly
:
به روش و سبکی که در آن فرد میخواهد بر روی دیگران یا وضعیتها کنترل داشته باشد.