معنی فارسی coquicken

B1

به معنای زنده کردن یا انرژی بخشیدن به یک مکالمه یا محیط.

To enliven or add energy to a conversation or atmosphere.

example
معنی(example):

برای زنده‌کردن یک مکالمه، او موضوع را به چیزی مفرح تغییر داد.

مثال:

To coquicken a conversation, she changed the topic to something lighthearted.

معنی(example):

او سعی کرد با گفتن یک داستان خنده‌دار جو را زنده کند.

مثال:

He tried to coquicken the atmosphere by telling a funny story.

معنی فارسی کلمه coquicken

: معنی coquicken به فارسی

به معنای زنده کردن یا انرژی بخشیدن به یک مکالمه یا محیط.