معنی فارسی correllated
B2مرتبط، در مورد دو یا چند چیز که به شکلی به یکدیگر وابسته هستند.
To show or establish a relationship between two or more things.
- VERB
example
معنی(example):
این مطالعه نشان داد که ورزش با سلامتی بهتر مرتبط است.
مثال:
The study showed that exercise is correlating with better health.
معنی(example):
تغییرات دما با زمان سال مرتبط است.
مثال:
The changes in temperature are correlating with the time of year.
معنی فارسی کلمه correllated
:
مرتبط، در مورد دو یا چند چیز که به شکلی به یکدیگر وابسته هستند.